شعری زیبا از زنده یاد ابوالفضل سپهر...
کوه پرسید ز رود،
زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت : در رفتن من
کوه پرسید: و من؟ گفت : در ماندن تو
بلبلی گفت : و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو
آه از آن آبادی
که در آن کوه رَوَد،
رود،مرداب شود،
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد،
و نخواند دیگر،
من و تو ، بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز،
در خواندنِ من،ماندنِ تو ،رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست
بدان!
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 4:20 توسط شاهد
|
من آمده ام بنویسم از درد های بعد از نبردهای سخت ، می خوام شلمچه ای به پا کنم با همان سرخی و با همان زیبایی ...