کربلا...

افسران - قافله عاشقی....

یا حسین(ع):

همه دارند به پابوسی تو می آیند...طبق معمول منه بی سرو پا جاماندم...


اسم حسین (ع)آمد و چشمانم وضو گرفت

تنها می گویم...اربابم...

دل خسته م دیگرتاب انتظار ندارد

کاش من هم در خیل کربلاییانت بودم..

مرگ تدریجی ست برایم تا به کربلا رسیدنت...

جانم به لب رسیده...بطلب آقا جان...


نصیب همچو منی مهر تربت و حسرت
برات کرب و بلا هی نصیب بعضی ها‏..

زائرای پیاده اربعین رفتند و قسمت ما از اربعین امسال فقط بدرقه بود...وقتی زائرا میرفتند حس بچه ای رو داشتم که مادرش جاش گذاشته و رفته...هی امید داشتم برگردن و ببرنم...اما آقای مهربون تر از مادرم...من رو نبرد...

حسین من...بیا و این دل شکسته را بخر...

حسین من...مسافر جا مانده ات را ببر...



سهم یک مادر از فرزند شهیدش...

شهید هادی ثنایی‌مقدم یازدهم تیرماه 1351 در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دی‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسید اما پیکرش هیچگاه بازنگشت.

مادر این شهید بزرگوار مدت ها چشم به راه آمدن فرزندش ماند و روز ها چشمش به در بود و گوشش به صدای رادیو تا شاید خبری از پیکر تفحص شده فرزندش بشنود اما...

یک روز در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهداء برپا بود. مادر شهید ثنایی‌مقدم که داشت به تصاویر شهدا نگاه می‌کرد به یک عکس خیره می‌شود و ناگهان فریاد می زند این هادی منه... این هادی منه...

و سهم این مادر فقط یک عکس از زمان شهادت فرزندش می شود.


شادی روح شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای گمنام صــلـــــوات

8آذر سالروز شهادت شهید"مجید شهریاری"

مینویسم تا یادم نرود:

تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم...

این روزها بیشتر از همیشه

شرمنده نگاه منتظرتان هستیم

آن نگاهی که گویا فریاد میزند...

خونمان را به سازش با دشمن نفروشید

افسوس...هزاران افسوس که خون دل خوردنت هایتان...یادمان رفت(شاهد)

"مرد خدا"سالروز شهادتت مبارک...

برای مطالعه خلاصه از زندگینامه و فعالیت های شهید شهریاری به ادامه مطلب مراجعه فرمایید


ادامه نوشته