بسم الله الرحمن الرحیم...
امشب از شهیدی می خوام براتون بنویسم که امروز سالروز شهادتش بود ،کلی اشکم رو در آورد :
ببخشید دیگه ظاهراً طولانیه ولی زیبا...
مختصري از زندگینامه خادم الشهداء شهید محمد گودرزي
شهید محمد گودرزی در تاریخ 1/5/1356 در خانواده اي مذهبی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد.چون محل خدمت پدرش شهرستان کوهدشت بود دوران ابتدائی را تا کلاس سوم در کوهدشت وما بقی را در دبستان شهید نیازي بروجرد گذراند. دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مطهري و دوره متوسطه را در هنرستان چرخکار گذراند.
از دوران کودکی علاقه خاصی به حضور در مسجد داشت همان اوایل که به بروجرد آمد مادرش او و برادر کوچکترش را به مسجد محل برد تا با بچه هاي مسجدي بیشتر ارتباط پیدا کند و همیشه دوست داشت منزلشان در مسجد می بود.
علاقه شدیدي به امام ، انقلاب و بسیج داشت از همان اوائل دوران راهنمایی در فعالیتهاي بسیج شرکت می کرد به طوري که بیشتر اوقات خود را در پایگاه و فعالیتهاي آن می گذارند هرکس با او کاری داشت باید سراغش را از مسجد پایگاه می گرفت و کمتر در منزل حضور داشت.
جنس رفتارش با دیگران فرق می کرد بیشتر اوقات در سه ماه رجب ، شعبان و رمضان و اکثر دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت امکان نداشت بعد از نماز صبح زیارت عاشورا خواندنش قضا شود.
علاقه اي به تعلقات دنیوي نداشت از همان کودکی چیزي براي خودش نمی خواست و همیشه پول تو جیبی خودش را با دیگران قسمت می کرد.
هیچ وقت لباسی نمی پوشید که نسبت به سایر بچه ها بهتر باشد و بهترین لباسش لباس خاکی بسیج بود.
 
 
 
 
در سال 1371 با اردویی براي بازدید از مناطق جنگی راهی جنوب شد که همین امر عشق و علاقه او به شهداء را بیش از گذشته نمود به طوریکه از سال 73 و 74 بیشتر اوقات را در مناطق جنوب و گروه هاي تفحص خصوصا تفحص لشگر 31 عاشوراء گذرانید حتی زمانی که در سال 76 به خدمت سربازي رفت
برخی از مرخصی هایش را به مناطق جنوب می رفت و در تفحص شهداء شرکت میکرد.
زمانی که در دانشگاه آزاد شهرستان دزفول در رشته برق قبول شد این فرصت براي حضور بیشترش در مناطق عملیاتی جنوب فراهم شد.
براي ترم اول با چند نفر خانه اي اجاره کرد اما طولی نکشید که با بچه هاي بسیجی دانشگاه که اکثرا در خوابگاه دانشجویی خرم ساکن شده بودند آشنا شد وبه خوابگاه نقل مکان کرد وهمان جا در عید سعید غدیرخم با هفت نفر ازبچه ها عقد اخوت بست؛ باشد که در خدمت به شهداء یکدیگر را یاري کنند.
با توجه به شرایط مناسب خوابگاه و بودن بچه هاي بسیجی و هئیتی در آنجا و دانشگاه مکرر اردوهاي بازدید از مناطق جنگی را راه اندازي کرد وپایه گذار برگزاري مراسم زیارت عاشوراء در شهید آباد دزفول در جوار شهداء در سه شنبه شبها بود مراسمی که از سال 78 تا 81 ادامه داشت و باعث برکات بیشمار براي بچه هاي آنجا شد.
درتیر ماه سال 79 همراه چند نفر از بچه هاي خوابگاه با کاروان حرم تا حرم مرحوم حاج آقا ابوترابی همراه شد و از حرم امام خمینی (ره) تا حرم امام رضا(ع) را با پاي پیاده در مدت 14 روز به عشق امام رضا(ع) طی کردند.
در آن ایام به جرات می توان گفت حداقل دو روز از هفته را درمقر تفحص لشگر 31 عاشوراء واقع در خرمشهر می گذراند و برکات این حضور انتقال پیکرهاي مطهر 18 شهید گمنام به بروجرد ، دانشگاه آزاد دزفول و شهرستان دزفول بود هرجا خبري از تشییع شهداء بود آنجا حضور داشت مشهد ، تهران یا ... فرقی نداشت. ایام عید را به روایت گري براي کاروانهاي راهیان نور می پرداخت.
روز دوم فروردین سال 83 در جاده خرمشهر ، اهواز دچار سانحه شد و مدت 12 روز در حالت کما در بیمارستان گلستان اهواز بسر برد و در همین مدت کوتاه جمع کثیري از یاران و دوستانش که بواسطه خدمت او به شهداء آشنایش شده بودند به دیدارش آمدند از تهران ، مشهد ،تبریز ، بروجرد ، خرم آباد ، دزفول و..
وبالاخره خادم الشهداء در تاریخ 14/1/1383 به شهداء پیوست و روح کربلائیش آسمانی شد و در حالی که پهلویش از ضرب تصادف کبود بود یا زهرا گویان شربت شهادت را نوش کرد.
 
نا گاه نویدی آمد و او را برد             پرواز سپیدی آمد و او را برد
هربار که رفت با شهیدی برگشت       این بار شهیدی آمد و او را برد

روحش شاد و راهش پر رهرو باد